یک شب بتاب!

یک شب بتاب، ماه شب تیره‌روی باش

از پشت ابر جلوه کن و رو به روی باش

قد نمازمان به تو قامت گرفته است

ناپاکی از من است، ببار و وضوی باش

*

یک دم بگیر فاصله ای دل، ز مردمان

فارغ ز شور و شر و بگوی و مگوی باش

در ازدحام کوچه‌ی تاریک گم شدی

دنبال خویش، در به درِ جستجوی باش

*

آقا من از نگاه تو شرمنده می‌شوم

دستان من تهی است، خودت آبروی باش

محرم را می‌شنوی؟

حالی است غریب، در حلول این ماه

دل می‌کشد از عمیقِ جان، هر دم آه

حزن و غم و اندوه چشیدیم ولی

لا یوم کَیومکَ ابا عبدالله